کد خبر : 11426 / /
/

عکس زیر به تازگی از افسانه پاکرو منتشر شده است.

افسانه پاکرو بازیگر سینما، تئاتر و تلوزیون زاده 4 اردیبهشت است. افسانه پاکرو سال 1362 در شهر اهواز است. افسانه پاکرو اصلیت ترک است. افسانه پاکرو یک خواهر بزرگتر از خودش دارد که سعیده نام دارد. افسانه پاکرو هم اکنون مجرد است و ازدواج نکرده است. 

افسانه پاکرو

زندگی نامه افسانه پاکرو

افسانه پاکرو هم اکنون مجرد است و ازدواج نکرده است. او می گوید به دلیل علاقه شدیدی که به خواهرم دارم هنوز ازدواج نکرده ام.

جالب است بدانید که او خود را یک آبادانی می داند. خیلی ها به او می گویند که خونگرمی وی برگرفته از خطه ای است که در آن بدنیا آمده است.

افسانه پاکرو

اولین فیلم و سریال افسانه پاکرو

افسانه پس از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاس حمید سمندریان برای بازی در فیلم محکومین بهشت در سال 83 انتخاب شد و پس از آن برای بازی در سریال رسم عاشقی دعوت شد و باعث شد که بسیار معروف شود.

از جمله فعالیت های هنری وی می توان به محوکمین بهشت، رسم عاشقی، رویای خیس، محاکمه، زندگی شیرین، شیر و عسل و … اشاره کرد.

خواهر افسانه پاکرو کیست؟

او یک خواهر به نام سعیده دارد که از نظر خودشان با هم دوقلو هستند. این دو حتی طرز لباس پوشیدنشان هم شبیه به هم است.

افسانه پاکرو

فیلم های افسانه پاکرو

دلتا ایکس کارگردان علیرضا امینی

دو عروس کارگردان داود موثقی

یادگاری کارگردان نیما طباطبایی

شبکه کارگردان ایرج قادری

چشم کارگردان جمیبل رستمی

شیر و عسل کراگردان آرش معیریان

زندگی شیرین کارگردان قدرت الله صلح میرزایی

محاکمه کارگردان ایرج قادری

رویای خیس کراگردان پوران درخشنده

محکومین بهشت کارگردان حجت الله سیفی

سریال و فیلم تلوزیونی

تکیه بر باد سال 91 کراگردان محمور معظمی

در مسیر زاینده رود سال 89 کارگردان حسن فتحی

رسم عاشقی سال 84 کارگردان سعید سلطانی

پیدا و پنهان سال 84 کارگردان حجت قاسم زاده اصل

خرید و فروش بدون کارمزد شیبا در مهران بیت

خرید و فروش بدون کارمزد شیبا در مهران بیت

فیلم تلویزونی

این زن حقش را می خواهد سال 94

بی خوابی اسب ها سال 93

زیباتر از رویا سال 92

آقای عبدی نسب و بانو سال 92

من کجا خوابم برد سال 91

خط آفتاب سال 91

فکر بد نکن سال 90

همیشه با هم بودیم

افسانه: به دلیل فاصله سنی کمی که داشتیم (یک سال) از بچگی مانند دوقلوها بودیم. لباس‌هایمان شبیه هم بود. حتی خاطرم است زمانی که سعیده به مهدکودک رفته بود اینقدر اصرار کردم تا من را هم زودتر از موعد به مهدکودک فرستادند. در اصل من دو سال مهدکودک رفتم. یک سال با سعیده، یک سال هم تنهایی. مدرسه هم که با هم بودیم و دقیقاً تا اول دبیرستان. از آن جا به بعد راهمان تغییر کرد. من به هنرستان رفتم و گرافیک خواندم. 

افسانه پاکرو

دانلود بازی مختار، فصل قیام

سعیده: من هم تقریباً همین راه افسانه را رفتم. به هنرستان رفتم و کامپیوتر خواندم ولی در ادامه مانند افسانه هنر دغدغه‌ام شد و به سمت کارگردانی رفتم. حدود ۸ سال است که عکاسی و فیلمسازی را در کنار هم تجربه می‌کنم. حتی به افسانه کار بازیگری هم می‌کنیم. البته در کارهای خودم. پنج فیلم کوتاه ساخته‌ام که افسانه در آن بازی کرده ولی دغدغه اصلی من ساختن یک فیلم بلند است. حتی رشته‌های ورزشی ما هم یکی بود؛ شنا، تکواندو، ژیمناستیک و… . 

چرا سعیده به سراغ بازیگری نیامد؟

 افسانه: راستش سعیده را هر کسی می‌بیند فکر می‌کند بازیگر است. اتفاقاً چندین بار پیشنهاد بازیگری هم داشته اما قبول نکرده است. احساس می‌کنم به دلیل سختی کاری که من داشته‌ام او هم زده شد. در صورتی که شاید این فرصت را هر کس داشت به راحتی از دست نمی‌داد. من هم خیلی اصرار کردم.

 برادرم هم یکبار در یکی از سریال‌های تاریخی بازی کرد. آن موقع سن کمی داشت. وقتی کارگردان نوع دیالوگ گفتن را برایش توضیح داده بود، چون دیالوگ ها به سبک قدیمی بود، گفت نمی توانم این دیالوگ ها را بگویم. کار را رها کرده و آمده بود.(می خندد) فکر می کنم خانواده ام خیلی به این کار علاقه ندارند. شاید چون محدودیت‌ها و سختی‌های من را دیده بودند، نخواستند وارد این حرفه شوند. 

سعیده : افسانه درست می گوید، پیشنهاد زیاد داشتم. من دوست داشتم اما آن زمان اصلاً فرصت این کار را نداشتم. آن موقع زیاد دوست نداشتم ولی الان دوست دارم این کار را به شکل حرفه ای ادامه بدهم. ولی خب الان دیگر پیشنهاد ندارم. البته کار فیلمسازی را بیشتر از بازیگری دوست دارم. 

کفش های نو سفید در راه مدرسه

افسانه: لباس خریدن من و سعیده برای عید، هم خودش داستانی داشت. همیشه هم لباس هایمان یک شکل بود. حتی خودمان به خیاط طرح می دادیم. لباس عروسکی و… دوست داشتیم. خاطرم است اولین روزی که بعد از تعطیلات مدرسه می رفتیم کفش های نو سفیدمان از چند متری تابلو بود. 

سعیده: همانطور که افسانه گفت، لباس هایمان را خودمان انتخاب می کردیم. قدیم خیلی مهم بود که لباس نو بپوشیم. البته ما تولدهایمان هم همینطور بود. جشن مفصلی می‌گرفتیم. مثلا ۱۰ سالمان که بود تولد می گرفتیم در حد عروسی.

با مادرم نمایشگاه نقاشی می‌گذارم

افسانه: راستش را بخواهید من خیلی دوست داشتم نمایشگاه نقاشی برگزار کنم. من دانشگاه نقاشی خواندم. خیلی دوست داشتم آثارم را در معرض دید عموم بگذارم . اصلاً قبل از بازیگری، بیشترین علاقه ام نقاشی بود. ولی همیشه مشکلی پیش آمده که نتوانستم این کار را به سرانجام برسانم. از طرفی مادر من نقاش هستند. 

نقاش فوق العاده‌ای هم هستند. ایشان با این که تحصیلات آکادمیک در زمینه نقاشی ندارند واقعاً عالی کار می‌کنند و من که رشته تحصیلی ام نقاشی بوده از دیدن آثار ایشان متعجب می شوم. به نظرم استعداد مادرم در نقاشی بیشتر ذاتی است. ایشان حتی کلاس هم نرفته است. انشاءا… تصمیم داریم به اتفاق مادرم نمایشگاه برای آثارمان ترتیب دهیم. 

سعیده: برعکس افسانه و مادرم من اصلاً در زمینه نقاشی استعداد ندارم. حتی نمی توانم یک خط ساده بکشم. برای دخترها خلبانی نبود، رفتیم دوره مهمانداری گذراندیم.

افسانه: من و سعیده علاقه زیادی به خلبانی داشتیم ولی آن زمان برای خانم ها خلبانی نبود؛ بنابراین مجبور شدیم مهمانداری را انتخاب کنیم. حتی آن زمان که می‌خواستم این دوره را بگذرانم سنم خیلی کم بود و اجازه نمی دادند ولی آنقدر اصرار کردم که قبول کردند. ولی جالب است درست شبی که می‌خواستیم پرواز کنیم و لباس‌هایمان را دادند من انصراف دادم.

ترسیدم هواپیما سقوط کند. فکر می‌کنم خانواده‌ام خوشحال شدند، ولی خب کسانی که با ما همدوره بودند الان یا مهماندار هستند یا خلبان. کلاً دوست‌های خلبان زیاد دارم. سعیده: هیچ وقت از این که مهمانداری را ادامه ندادم پشیمان نیستم. چون علاقه اصلی ما خلبانی بود و به خاطر علاقه نداشتن این کار را کنار گذاشتیم. افسانه هم شب پرواز همه چیز را کنار گذاشت.

دو برادر برای ازدواج 

افسانه: هر وقت حرف ازدواج پیش می‌آید، تصمیم می‌گیریم با دو برادر ازدواج کنیم که مجبور نشویم از هم جدا شویم. (می‌خندد) ولی تا الان خیلی به شکل جدی به ازدواج فکر نکرده‌ایم. جدا شدن از همدیگر هم برایمان سخت بود. ولی کم کم باید به این قضیه جدی تر فکر کنیم. سعیده: موافقم. 

سریال‌های خوب ایام نوروز 

افسانه: آقای فرهنگ برای سریال جشن تولد از من دعوت کردند. خیلی هم دوست داشتم با ایشان کار کنم. ولی از آن جایی که کار در کاشان بود و فشرده انجام می‌شد و اجازه رفت و آمد نداشتم، قبول نکردم. البته با تهیه کننده هم به توافق نرسیدیم. در مورد کارهای دیگر هم خیلی از کم و کیف آن‌ها خبر ندارم. ولی می‌دانم که شبکه یک قرار است پایتخت ۲ را پخش کند. آقای مقدم برای پایتخت ۱ از من دعوت کردند ولی قسمت نشد. مطمئنم این کار هم خوب می‌شود. اصلا آقای مقدم هر کاری بسازند مورد استقبال قرار می‌گیرد. 

شبکه ۳ هم قرار است سریال شماره ۱۱ را با کارگردانی سروش صحت و نویسندگی برادران قاسم خانی پخش کند. بی شک می‌تواند کار خوب و پرمخاطبی شود. مانند سریال ساختمان پزشکان که سال پیش پخش شد. بچه مثبت زمانی که می‌خواستم وارد این حرفه شوم پدرم تا اندازه ای مخالف بود. مانند همه پدرها دل نگران بود.

متاسفانه همیشه به دنبال نام بازیگری حاشیه‌هایی هم بوده است. فکر می‌کنم پدرم هم از این قضیه نگران بودند، به خصوص اینکه من دختر بودم و حساسیت بیشتر بود. نمی‌توان درباره این مسئله کلی صحبت کرد. فقط می‌توانم درباره خودم بگویم که چون در هر صنفی همه نوع آدمی دیده می‌شود. پس نمی‌توان گفت که همه اهالی سینما بد هستند.

هیچکس هم مسئول رفتاری دیگری نیست. من مسئول رفتار خودم هستم. همیشه سعی کرده ام در همه مراحل زندگی، حتی پیش از اینکه به این عرصه قدم بگذارم، رفتار مناسبی داشته باشم. حتی زمانی که وارد بازیگری شدم خودم را محدودتر کردم. خیلی هم خسته شدم. چون بارها شنیدم که این بچه مثبته و… ولی روی همه این حرف ها چشم بستم. چون می‌خواهم درست زندگی کنم.

مامانمون ما رو نشناخت 

افسانه: چند سال پیش به اتفاق سعیده و دوستان مان رفتیم کیش. هوا گرم بود و ما هم دائم کنار دریا بودیم. وقتی برگشتیم آنقدر سیاه شده بودیم که مامانمان هم ما را نشناخت. فکر می کنم ۱۲ سال پیش بود. ولی هیچ وقت چهره مادرم یادم نمی رود. می‌گفت مثل سیاه پوست ها شده اید. 

سعیده:‌ یک بار برای مسابقه شنا به شهر دیگری رفتیم. یک ساک بستیم از خودمان بزرگتر. مسابقه دادیم و منتظر بودیم که پدر و مادرمان بیایند دنبال مان. من و افسانه کلی گریه کردیم. آن سفر برای من تلخ و در عین حال پرخاطره بود. خیلی دلمان تنگ شده بود. 

سعیده بازیگردان من است 

سعیده: ما همیشه در درباره نقش هایی که به افسانه پیشنهاد می‌شود صحبت می‌کنیم و نقش‌هایی را که قبول می‌کند در خانه تمرین می‌کنیم. 

افسانه: عوامل کار همه سعیده را می‌شناسند. به نوعی بازیگردان کارهای من است. 

هر دو هدیه تهرانی را دوست داریم 

سعیده: همه بازیگران خوب هستند، ولی در بین بازیگران خانم هدیه تهرانی را خیلی دوست دارم. از شخصیت ایشان خوشم می آید. خیلی دوست دارم افسانه با ایشان کار کند. 

افسانه: من هم ایشان را دوست دارم. 

سعیده: از بین بازیگران آقا، رضا کیانیان را دوست دارم. افسانه هم ایشان را دوست دارد. بازیگران مورد علاقه‌مان هم یکی هستند. 

سفره هفت سین خوب بود اما خانه تکانی، هرگز! 

افسانه: همیشه به سفره هفت سین اهمیت می دادم. از بچگی «هفت سین» را دوست داشتم و به خصوص رنگ کردن تخم مرغ را. فکر می‌کنم علاقه همه ما به دلیل اهمیت و علاقه مادرم بود. اگر نبود انگار یک چیزی کم داشتیم. ولی خانه تکانی نه. اصلاً مشارکت نمی‌کردم. فقط لباس خریدن را دوست داشتم و البته سفره هفت سین. البته الان دیگر لباس خریدن هم برایم به اندازه آن سال‌ها جذاب نیست. ولی نظرم درباره خانه تکانی تغییر نمی‌کند.

مصاحبه ای کوتاه با افسانه پاکرو

چطور شد که بازیگر شدید ؟

من در 14 سالگی قرار بود وارد این عرصه شوم اما قست نشد ،در واقع به خاطر درس و مشق ،خودم و خانواده ام خیلی با این کار موافق نبودیم ،بعد از گرفتن فوق دیپلم و گذراندن یک دوره کلاسهای استاد سمندریان برای فیلم محکومین بهشت و بعد از آن سریال رسم عاشقی انتخاب شدم که فکر می کنم این هم خواست خدا بود وگرنه خودم اصلا فکرش را نمی کردم که بتوانم به این زودی به نتیجه برسم از این به بعد هم خودم را دست خدا سپردم البته تمام تلاشم را می کنم تا بتوانم در این راه صاحب سبک و با تجربه ای موفق باشم اما می دانم که اگر او نخواهد اصرار من بی مورد و بی نتیجه است.

عاشق بازیگری هستید ؟

بله ،با تمام وجود این کار را دوست دارم اما اگر روزی دیگر بازی نکنم خیلی ناراحت نمی‌شوم چون می‌دانم به صلاحم بوده و خواست خداوند بوده.

 

شهرت چقدر برایتان لذت بخش بوده ؟

از شهرت بیزارم. این را بدون اغراق می‌گویم. من واقعا به خاطر حس شهرت طلبی به سراغ این حرفه نیامدم.

پس در این عرصه به دنبال چه چیزی هستید؟

فقط این که بتوانم در نقش یک آدم بیگانه با خودم زندگی و حس و حال آن‌ها را جلوی دوربین تجربه کنم برایم لذت بخش است و بس.

به شانس و اقبال خیلی معتقدید؟

نه آنقدر که تمام نشریات از زبان من بنویسند: تمام زندگی من شانس است،که متاسفانه عده‌ای از نشریات نمی‌دانم به چه دلیل این کار را کردند. من نه به شانس و اقبال بلکه به مشیت الهی اعتقاد ویژه‌ای دارم.

اگر روزی بخواهید ازدواج کنید و همسرتان از شما بخواهد این شغل را کنار بگذارید چه می‌کنید؟

اصلا به مقوله ازدواج فکر نمی‌کنم.

به خانه داری علاقه مند هستید؟

من تمام غذاها را می‌توانم بپزم اما معمولا مادرم در خانه از من و خواهرم خیلی کمک نمی‌خواهد.

خانواده ات با شغلی که انتخاب کرده‌ای مخالف نبوده اند؟

نه ،در واقع مشوق اصلی من خانواده‌ام هستند. البته پدرم اوایل خیلی این شغل را دوست نداشت و دلش می‌خواست من حرفه‌ی دیگری را انتخاب کنم؛ اما حالا خیلی هم علاقه مند شده و با شوق کارم را دنبال می‌کند.

با خواندن و نوشتن هم میانه ای داری؟

البته خاطراتم را هر روز می‌نویسم اما خیلی فرصت اینکه بیشتر به آن‌ها بپردازم را ندارم ،مدتی هم به رمان خیلی علاقه مند شده بودم و اکثر آثار دانیال استیل را خوانده‌ام.

به سفر چقدر علاقه مندید؟

بر عکس خانواده‌ام خیلی به سفر علاقه ندارم؛ اگر قرار باشد به مسافرت بروم؛ شمال کشور را انتخاب می‌کنم.

در زندگی بیش از همه برای چه چیزی ارزش و احترام قایل هستید؟

برای خانواده‌ام و خواسته‌های آن‌ها.

بیشتر فرد آینده نگری هستید یا به امروز خیلی فکر می‌کنید؟

اتفاقا به آینده خیلی فکر می‌کنم و تا حدی هم رویایی هستم.

برای جوانان هم سن وسال خودت که دوست دارند وارد این عرصه شوند چه پیامی داری؟

اینکه اگر این شغل را واقعا به خاطر خودش دوست دارند، از راه درستش وارد بشوند و مطمئن باشند که به یاری خداوند حتما موفق می‌شوند.

ارسال نظر

خبرگزاری نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند. لطفا از نوشتن نظرات خود به لاتین (فینگیلیش ) خودداری نمایید توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت و منفی استفاده کنید.