کد خبر : 11470 / /
/

پدربزرگم چند سال پیش از آنکه خانواده را ترک کند برای تمام نوه ها شرایطی فراهم کرد تا در خارج از کشور زندگی خوب و لاکچری داشته باشند

 

دارایی بیش از تصور برخی اشخاص مهم ترین دلیلی است که وی را در قالب بزه دیده بالقوه بشناسیم. برخی اوقات ثروت ناشی از ارث و وصیت سبب حسادت سایر افراد فامیل و مقدمه وقوع حوادثی عجیب می شود.

وکیل های خبره در ایران کم نیست. هر وکیل به پرونده های مختلفی بر می خورد. در نتیجه دنیای وکیل ها پر از خاطرات تلخ و شیرین است. در این مطلب خاطره یک وکیل را در کشورمان آورده ایم. طبق گفته این وکیل انتقام سخت از همسر به قیمت پول دادن به 2 تبعه آفریقایی برای تعرض به همسر گرفته شد.

آزیتا: پدربزرگم چند سال پیش از آنکه خانواده را ترک کند برای تمام نوه ها شرایطی فراهم کرد تا در خارج از کشور  زندگی خوب و لاکچری داشته باشند لذا برای هریک از بچه ها در بانک های خارج از کشور سپرده هایی گذاشت و تنها توقعی که از ما داشت انجام و اجرای خواسته و وصیت وی یعنی ادامه تحصیل در رشته پزشکی بود.

پدربزرگ آزیتا که از تجار  شناخته شده در جنوب کشور بوده در زمان حیاتش بخش عمده ای از سرمایه خویش را با هماهنگی و توافق فرزندانش به نوه ها انتقال می دهد و در حضور وکیل و فرزندان وصیت نامه ای تنظیم می کند تا مابقی سرمایه وی پس از فوتش به نوه ها برسد و تنها شرط این انتقال را پزشک شدن ایشان قرار می دهد،فرزندان نیز به عنوان وراث ایشان ذیل وصیت نامه را امضا می کنند.*فرزندانِ پدربزرگ علی رغم اطلاع از شرط پدرشان برای انتقال مابقی سرمایه اما بنا به تعهد و قولی که به پدر خویش داده بودند شرط انتقال وتقسیم مابقی اموال را به بچه ها اعلام نمی کنند و تنها به ذکر این موضوع که پدربزرگ آرزو داشته جمعی از پزشکان شهر از نوه های وی باشند اکتفا می کنند. علی رغم مهیا بودن شرایط هیچ یک از نوه ها جز آزیتا موفق به ادامه تحصیل در رشته پزشکی نمی شوند لذا بنا به وصیت پدربزرگ و موافقت وراث کل سرمایه ای که پدربزرگ برای سایر نوه ها در نظر گرفته بود به جهت عدم تحقق شرط پزشک شدن، منحصرا به آزیتا می رسد .

آزیتا: یک سال و چند ماه ابتدایی حضورم در ایران درگیر معادل سازی واحدهای درس و گذراندن دوره های تکمیلی تخصص در دانشکده پزشکی بودم که همین موضوع آنقدر ذهن و فکرم را درگیر کرده بودم که علی رغم اظهار علاقه پسرعموها و برخی بچه های فامیل به تنها چیزی که فکر نمی کردم ازدواج بود. هر روز یکی از پسران فامیل به بهانه ای سعی می کرد راهی برای نزدیکی به من پیدا کند که برای یکی مثل من که سال ها خارج از کشور زندگی کرده رفتار و برخوردهای ایشان بیشتر جنبه شوخی داشت تا یک اتفاق جدی برای تشکیل زندگی مشترک به همین سبب خیلی زود متوجه عدم علاقه من به خودشان شدند به مرور هر یک پی زندگی خودشان رفتند .

آزیتا در مهمانی فامیل با فرهاد که از بستگان دورِ پدرش بوده آشنا می شود، فرهاد در سوئد مهندسی مکانیک خوانده و مانند اغلب پسرهای فامیل با سرمایه پدری مشغول گذران زندگی است وتنها تفاوت وی با سایر پسران فامیل این بود که سرمایه پدر را هدر نداده ، با راه اندازی گاراژی چندکاره مشغول فعالیت اقتصادی بود. از آشنایی آزیتا و فرهاد کمتر از شش ماه نگذشته بود که فرهاد به وی پیشنهاد ازدواج می دهد.

آزیتا نقل می کرد که اصلا متوجه نشدم که کی و چطور علاقه ام به فرهاد هر روز بیش از پیش شد طوری که در کمتر از دو ماه خودش به فرهاد پیشنهاد فراهم کردن مقدمات ازدواج را می دهد و خانواده فرهاد نیز بلافاصله پس از مراسم رسمی خواستگاری و..، جشن مجلل عروسی را در بهترین تالار شهر برگزار می کنند. پس از ماه عسل در کشورهای اروپایی و مهمانی های مرسوم که نقل تمام مجالس تعریف و تمجید اعضای خانواده رزیتا از شخصیت فرهاد بوده،سبب انگیزه و امید آزیتا به داشتن زندگی عالی با فرهاد می شود و هر روز بر این حس و حال افزوده می شد تا اینکه چند ماه پس از آغاز زندگی مشترک فرهاد با ترتیب مهمانی خانوادگی در جمع خانواده اعلام می کند که پس از مدت ها چشم انتظاری  توانسته از طریق یکی از دوستانش در آلمان در دوره تعمیر تخصصی خودروهای ساخت شرکت بنز ثبت نام کند.

آزیتا با شنیدن این خبر عزمش را جزم می کند تا همراه با همسرش به آلمان عزیمت کند بلکه در آنجا شرایط بهتری برای ادامه زندگی فراهم شود لذا کل سرمایه پدربزرگ را به یورو تبدیل کرده و به اتفاق فرهاد عازم آلمان می شود.

حضور محسن در فرودگاه هامبورگ اولین اتفاق عجیبی است که آزیتا با آن مواجه می شود (آزیتا:محسن اولین نوه  خانواده بود که کل سرمایه شخصی اش را در میامه به هدر داده ، راهی ایران شده و با دریافت اجاره املاک پدرش که یک سال پس از فوت پدربزرگ فوت کرده، بی کار و بی عار تنها دغدغه و نگرانی اش عیاشی وخوشگذرانی بود و چنین فردی در نهایت اعتماد به نفس توقع داشت که من به پیشنهاد ازدواج وی فکرکنم. علی رغم کم محلی های مکرر و بعضا بدخلقی ها ، محسن دست بردار نبود و به بهانه های مختلف به منزل ما می آمد.) فرهاد  کمک کردن به پسرعموی همسرش و گرفتن دست بزرگترین نوه فامیل را دلیل چنین اتفاقی اعلام و می گوید:برای من و تو باید زشت باشد که نزدیکان و اقوام عاطل و باطلی داشته باشیم  و ممکن است ،من برای گذراندن دوره چند وقتی نتوانم کنار تو باشم و بهتر دیدم محسن کنار ما باشد. چالش حضور محسن اگرچه برای آزیتا رفع نمی شود اما وی سعی می کند نسبت به موضوع حساسیت نشان نداده بلکه گذشت زمان سبب تغییر رفتار محسن و به اصطلاح سر به راه شدن او شود!

آزیتا: کمتر از شش ماه بود که در آلمان مشغول کار و زندگی شده بودم که فهمیدم کل زندگی ام به فنا رفته...صحبت های آزیتا به این مرحله که رسید بغض امانش نداد و با گذاشتن پوشه قرمزرنگی روی میز ،جعبه دستمال کاغذی را برداشت بلکه گونه های بارانی اش را  پاک کند اما گریه های مدام که به هق هق رسیده با یک جعبه دستمال کاغذی قابل پاک شدن نبود.

گزارش پلیس هامبورگ حکایت از آن  داشت که  نیمه شب دو تبعه آفریقایی وارد اتاق خواب آزیتا شده و قصد تعرض به وی را داشتند که وی با سنجاق سر و کوبیدن گلدان به سر مهاجمین با لباس خواب به خیابان گریخته همزمان گشت پلیس سر رسیده، مهاجمین بازداشت و به اداره پلیس اعزام می شوند ...اینکه مهاجمین از خلافکارهای شناخته شده هامبورگ بوده و اقرار می کنند چند شب پیش در کافه جنوب هامبورگ فردی پاکتی پول به ایشان داده با آدرس محل اقامت آزیتا و...مسئله ای است که در آلمان تحت بررسی است منتها دلیل چنین اقدامی زمانی برای آزیتا کشف می شود که...

چند ساعتی در اداره پلیس درگیر تکمیل فرم شکایت و...بودم و بنا به پرسش مامور تحقیق شماره تماس فرهاد و محسن  را دادم که هرچه تماس گرفتند گوشی هر دو خاموش بود و به ناچار راهی خانه شدم.

نزدیک خانه که شدم :دیدن کامیون حمل اثاثیه جلوی خانه که مشغول بار زدن وسایل زندگی ام بود مهر تاییدی بر رفع شک و تردیدم نسبت به محسن و فرهاد بود !!بنا به نامه ای که نماینده املاک در دست داشت کل اثاث منزل بابت اجاره  عقب افتاده توقیف شده بود.

همانطور که ذهنم درگیر مسئله ندادن اجاره منزل و...بود ایمیلی از فرهاد دریافت کردم :علی رغم میل باطنی ام مجبور شدم برای روشن شدن برخی مسائل حضوری با خانواده صحبت کنم ، شیراز هستم می بینمت! ایمیل فرهاد چند ضلعی نحسی آن روز را تمام کرد و با هزار بدبختی  و سرهم کردن دروغ و دغل توانستم پول پرواز به ایران را مهیا کنم و یک هفته پس از دریافت ایمیل از فرهاد عازم شیراز شدم. کل مسیر هامبورگ به شیراز را به این امید واهی که هرچه در هامبورگ دیده ام دروغ بوده و کابوس خودم را سرگرم خزعبلاتی کردم که ندای درونی ام می گفت اشتباه هست و آنچه دیده ام واقعیتی است که فرهاد و محسن طراح آن بوده اند تا اینکه ...

هنوز چرخ های هواپیما روی آسفالت فرودگاه شیراز  از حرکت نایستاده بود که ویس محسن دریافت می شود: سلام دخترعموی پرفیس و افاده،خوبی؟تا حالا کسی را دیدی که در شهر و دیار خودش زندانی بشه؟تا چند لحظه دیگه می بینی!!سالن ترانزیت و گرفتن پاسپورت آزیتا..

فرهاد زودتر از آنچه آزیتا تصور کند با مراجعه به ایران وی را ممنوع الخروج کرده و بلافاصله به آلمان برگشته ، محسن را به عنوان وکیل رسمی خودش جهت پیگیری مسائل دادگاهی*معرفی کرده تا ...

بنا به مدارک و مستندات موجود فرهاد با نقشه طراحی شده محسن به آزیتا نزدیک شده و هدف اصلی این دو دستیابی به کل موجودی حساب آزیتا بوده که ظرف چندماه پس از جلب اعتماد وی به بهانه سرمایه گذاری و اخذ نمایندگی تعمیرات بنز در ایران با تنظیم قراردادی واهی امتیاز بهره مندی از آنچه که اساسا وجود خارجی ندارد را به آزیتا واگذار کرده اند*خواسته و توقع آزیتا طرح دعوی بابت سرمایه به باد رفته اش نبود که اگر چنین خواسته ای هم داشت با توجه به عدم حضور فرهاد در ایران و متواری بودن وی در شرایط فعلی اقدام موثری نبود.وی در صدد طرح دعوی طلاق و متارکه از فرهاد و در وهله ی اول رفع ممنوع الخروجی به جهت تعهدات قراردادی است که او در بیمارستان هامبورگ دارد وباید هرچه سریع تر به آنجا عزیمت کند.

لذا لازم بود بدوا قبل از هر اقدامی اقامت فرهاد در خارج از کشور را اثبات کنم تا با استناد به مقررات قانون صدور گذرنامه مراتب رفع ممنوع الخروجی موکلم فراهم شود و سپس نوبت به احراز عسر و حرج زوجه*در طرح دعوی طلاق و به موازات آن طرح شکایت کلاهبرداری*علیه فرهاد و البته به معاونت محسن*اولین اقدام موثر با اخذ پرینت پرواز فرهاد به هامبورگ و... منجر به مکاتبه با اداره گذرنامه و تقاضای اعمال بند3ماده18قانون گذرنامه به این شرح که مردانی که خودشان در خارج از کشور اقامت دارند حق ممنوع الخروج کردن زوجه را ندارند موجب رفع ممنوع الخروجی آزیتا شد حالا می توان با یک تیر دونشان زد؛موکلم با خیال آسوده به ادامه ی فعالیت در بیمارستان هامبورگ می رسد و می تواند در آنجا قضیه کلاهبرداری فرهاد را پیگیر باشد.من هم در شیراز مسئله طلاق و مطالبه حقوق مالی وی از همسرش را به انضمام شکایت از محسن و فرهاد پیگیر می شوم.

وکیل دادگستری

*هر شخصی می تواند در زمان حیاتش اموال و دارایی اش را به دیگری واگذار کند اما اگر این انتقال را برای پس از فوت و در قالب وصیت مطرح کند لازم است ورثه ی قانونی او که در این مثال فرزندان پدربزرگ هستند به مفادوصیت رضایت دهند وگرنه وصیت طرف تا یک سوم اموال به نفع موصی له(کسی که وصیت به نفعش شده)اعتبار دارد

*چنانچه شخصی با مانورهای متقلبانه طوری که دیگری اغفال شده(گول بخورد)موفق به تحصیل اموال وی شود مرتکب کلاهبرداری شده،لازم است این اقدامات به ترتیب رخ دهد یعنی ابتدا مانور متقلبانه بعد اغفال و سپس تحصیل مال=چنانچه شخصی در این مسیر مالی تحصیل نکند اما به کلاهبردار کمک کند تا به هدفش برسد معاون جرم  واگر در تحصیل مال شریک باشد =شرکت در جرم می گویند.در این خاطره ارائه قرارداد واهی مانور متقلبانه تلقی می شود

عسر و حرج=مجموع اقدامات و رفتارهایی است که ادامه زندگی برای زن ممکن نباشد=امری است مصداقی که به شدت سبب چالش در تفسیر قضایی است.

ارسال نظر

خبرگزاری نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند. لطفا از نوشتن نظرات خود به لاتین (فینگیلیش ) خودداری نمایید توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت و منفی استفاده کنید.