کد خبر : 8804 / /
/

در حوزه هسته ای آینده نامعلومی در انتظار ایران و آمریکا است مگر اینکه دولت بایدن به همان پیش نویس مذاکرات وین منهای بند همکاری های آینده اکتفا کند؛شاید در این شرایط روزنه های امیدی گشوده شود.

 

با ناکام ماندن شش دور مذاکرات هسته ای در وین به نظر می رسد بایدن و تیم سیاست خارجی اش در حال بازنگری در استراتژی های پیشین خود هستند.در کانون این استراتژی پیش از این احیای برجام قرار داشت که از طریق بده- بستان امتیازات در سطح متوسط{گلدیلاکس} مورد پیگیری قرار می گرفت.

در واقع دولت بایدن با دنبال کردن الگوی لغو تحریم های ناسازگار با برجام در تلاش بود حدود هزار تحریم را از دایره تحریم ها حذف کند و در عوض از تهران انتظار داشت که به مفاد تعهدات هسته ای خود بر اساس توافق سال 2015 بازگردد.

بایدن

اما در ادراک تیم بایدن این استراتژی بدلیل بی اعتمادی فزاینده ایران به واشنگتن بر اساس کمپین فشار حداکثری دولت ترامپ و همینطور انتظارات فزاینده تهران نسبت به لغو موسع تحریم ها به ثمر ننشست.

ایران نیز این استراتژی را ناکافی می دانست چرا که با قانون اقدام راهبردی لغو تحریم های مجلس و همچنین سیاست "حرف قطعی"(به لحاظ زمانی ابتدا آمریکا باید اقدام به رفع تحریم ها کند،به لحاظ محتوایی رفع تحریم ها شامل همه تحریم های وضع شده در دوران ترامپ شود و لغو تحریم های آمریکا مورد راستی ازمایی قرار گیرد)مغایرت داشت.

از همین رو دولت بایدن در وضعیت بازنگری در این استراتژی اولیه خود قرار دارد.در گزارشی که ایلان گلدنبرگ و همکاران اش در آگوست 2020 تهیه کردند و آن را در اختیار ستاد انتخاباتی بایدن قرار دادند،یک استراتژی 3 مرحله ای تببین شده بود که با برجام آغاز می شد و سرانجام به یک مذاکرات دو مسیره در حوزه منطقه ای و برجام پلاس ختم می شد.حال به نظر می رسد با غیر قابل در دسترس بودن برجام، دولت بایدن بدنبال یک استراتژی دو مرحله ای است.استراتژی که از  برجام محدود یا توافق موقت آغاز می شود و به یک معامله بیشتر در برابر بیشتر(نه متوسط) ختم می شود.

در این استراتژی دولت بایدن تلاش خواهد کرد ،ابتدا بر بی اعتمادی که در تهران ریشه دوانده است،غلبه کند و در عین حال این دغدغه ایران را مورد توجه قرار دهد که سطح پایین کاهش تحریم ها نمی تواند دغدغه ها و منافع این کشور را تامین کند.اما چگونه؟اول از طریق یک توافق اعتمادساز محدود هم به لحاظ مدت زمان و هم بر اساس محتوای آن.

در این چارچوب ایران متعهد می شود چرخش سانتریفیوژهای خود را در سطح متوسط کاهش  دهد(احتمالا ار سطح 60 درصد و تولید اورانیوم فلزی به سطح 20 درصد)تا  نقطه گریز ایران در سطح وضع موجود یعنی 2تا3 ماه فریز شود.

ایران در این مرحله می تواند ذخایر هسته ای خود در غنای پایین را نیز به عنوان اهرم مذاکراتی حفظ کند و حتی برخی استراتژیست های آمریکایی از آن تحت عنوان بازگشت تدریجی ایران به تعهدات خود نام می برند. در مقابل آمریکا نیز موظف می شود معافیت های لازم برای صادرات روزانه یک میلیون بشکه نفت صادر و همینطور زمینه آزاد سازی اموال بلوکه شده ایران را فراهم کند.

اما پس از عبور از این مرحله آمریکا برخلاف رویکرد مذاکرات وین در ارایه یک بسته متوسط تشویقی{گلدیلاکسی} ،از الگوی بیشتر در برابر بیشتر تبعیت خواهد کرد.جزئیات این استراتژی را می توان  در گزارش ریچار نفیو و باب اینهورن در موسسه بروکینگز با عنوان"محدود سازی توانایی های هسته ای آینده ایران"یافت.بر این اساس امریکا حاضر می شود علاوه بر لغو 1000تحریمی که در وین با آن موافقت کرده بود،به این اقدامات نیز دست بزند.

1-از فهرست خارج کردن نام برخی نهادهای خاص و مهم از حوزه تحریمی و پذیرش منافع کلیدی حکومت ایران در منطقه بصورت سمبلیک و همینطور کاهش ملموس تحریم های اقتصادی

2-ایجاد یک کانال سفید برای مبادله بشردوستانه بطور مستقیم از طریق یک بانک آمریکایی

3-عادی سازی تجارت آمریکا با ایران در مورد غذا و تجهیزات پزشکی

4-انجام معاملات یوترن از طریق بانک های آمریکایی

5-ارایه مجوز به صندوق بین المللی پول برای انجام همکاری های بیشتر با تهران

6-ارایه راهنمایی های روشن تر و شفاف تر از طرف اوفک به شرکت هایی که می خواهند با ایران تجارت کنند

7-مجوز و ترغیب شرکت های نفتی و خدماتی آمریکا برای همکاری با تهران

9- ارایه کمک بیشتر به برنامه هسته ای غیر نظامی ایران

اما همه این اقدامات در شرایطی انجام می شود که ایران محدودیت های بلند مدت بر برنامه ای هسته ای و همچنین رژیم سختگیرانه کنترل و بازرسی را بپذیرد.

(برجام پلاس)البته آمریکا براساس طرح وزیر خارجه سابق انرژی دولت اوباما از یک محلل تشویقی و ترغیبی نیز استفاده خواهد کرد:ترتیبات هسته ای منطقه ای؛تدوین و تنظیم یک توافق در سطح منطقه ای از طریق ایجاد بانک سوخت هسته ای مشترک و اشاعه محدویت ها بر برنامه هسته ای ایران به سایر کشورهای منطقه ای.(مهار رقابت هسته ای آینده بدون متمایز کردن ایران)در این چارچوب کشورهای منطقه خلیج فارس مجوز غنی سازی اورانیوم همزمان با رژیم سختگیرانه بازرسی و نظارت را خواهند داشت.(همچون ایران)

اما این استراتژی بدیل برجام نیز می تواند،بار دیگر به سرمنزل مقصود نرسد.چالش اول از برجام محدود یا توافق موقت مربوط می شود،این خط مشی مغایرت کامل و حتی غلیظ تری- نسبت به محتوای مذاکرات وین- با قانون اقدام راهبردی لغو تحریم ها و همچنین سیاست "حرف قطعی"دارد، از طرف دیگر از نظر ایران عاقلانه نیست بخشی از اهرم فشار خود را در قبال یک قرار موقت و محدود مبادله کند.

ایران در مقطع کنونی به این برداشت کلی رسیده است که زمان به سود این کشور و به زیان آمریکا است اما چرا؟

همه چیز به نقطه گریز ایران باز می گردد.ایران با انباشت حدود ۳هزار و ۲۴۱ کیلوگرم اورانیوم غنی شده(طبق برجام ایران مجاز به داشتن ۲۰۲ کیلوگرم اورانیوم غنی شده بود)نقطه گریز خود را از یکسال برجام تقریبا به حدود ۲ماه رسانده است.(ایران با راه اندازی سانتریفیوژهای پیشرفته خود پس از خرابکاری نطنز تا کنون ۶٫۵ کیلو گرم اورانیوم ۶۰درصدی نیز تولید کرده است)پس می تواند با تداوم این روند و استفاده حداکثری از اهرم هسته ای خود خیلی زود نقطه گریز را به یک ماه هم برساند و در این صورت امتیازات بیشتری را از طرف مقابل طلب کند.

بنابراین ایران گزینه برجام محدود را متناسب با توانمندی های موجوداش نمی داند و احتمالا استراتژی بدیل دولت بایدن در همان گام های اولیه اش با مانع بزرگ درخواست های فزاینده تهران مواجه خواهد شد.

بنابراین چاره کار این خواهد بود که بایدن از گام اول استراتژی دو مرحله ای خود پرش کند و یک راست به سراغ الگوی بیشتر در برابر بیشتر برود.ولی واقعیت این است که برداشتن این گام نیز چندان ساده نخواهد بود.

چرا که توافق بدیل برجام با فرمول بیشتر در برابر بیشتر یک توافق کاملا جدید خواهد بود و از همین رو بدون موافقت کنگره آمریکا تحقق آن تقریبا سخت است؛ از طرف دیگر ماه عسل ریاست جمهوری بایدن نیز به پایان رسیده است.

معمولا این ماه عسل به یک بازه زمانی 9 تا 12 ماهه گفته می شود که هر رییس جمهوری در آمریکا پس از پیروزی در انتخابات بدست می آورد و از آن برای کارهای پرچالش داخلی و خارجی استفاده می کند.تمام تلاش بایدن این بود که با توجه به قطبی شدن سیاست در آمریکا برجام را در حد فاصل همین بازه زمانی احیا و عملیاتی کند؛اما به نظر می رسد با خروج آمریکا از افغانستان و مدیریت ضعیف دولت بر این پروسه و همچنین افزایش میانگین مبتلایان به کرونا ماه عسل دولت بایدن خیلی زود به پایان رسید.

بنابراین این دولت در به سرانجام رساندن یک توافق بدیل برجام با دشواری های زیادی مواجه خواهد شد و بدلیل همین فضا بسیار بعید است که دولت بایدن بتواند الگوی بیشتر در برابر بیشتر را صرفا به حوزه هسته ای محدود کند و احتمالا در توافق جدید همچون سند پیش نویس مذاکرات وین خواستار گنجاندن بند همکاری های آینده خواهد شد تا بتواند مذاکرات را در حوزه های دیگر نیز با تهران ادامه دهد؛امری که احتمالا با مخالفت شدید تهران مواجه خواهد شد.صرف نظر از این مساله در مورد پذیرش صفر شدن زمان بندهای غروب آفتاب در توافق جدید از سوی تهران نیز تردیدهای جدی وجود دارد.

بنابراین باید گفت که در حوزه هسته ای آینده نامعلومی در انتظار ایران و آمریکا است مگر اینکه دولت بایدن به همان پیش نویس مذاکرات وین منهای بند همکاری های آینده اکتفا کند؛شاید در این شرایط روزنه های امیدی گشوده شود با این حال چنین سناریویی نیز مستلزم ریسک پذیری بایدن در حوزه سیاست داخلی و منطقه ای است؛چرا که نه مخالفان برجام در داخل و نه شرکای منطقه ای ایالات متحده حاضر به پذیرش برجام با مختصات گذشته اش نخواهند شد ؛باید توجه داشت که صرف نظر از فقدان بند همکاری های آینده در توافق سال 2015،تعهدات هسته ای تهران نیز در سال های 2023 و2025 تقریبا به پایان می رسد و تحمل این واقعیت برای شرکای منطقه ای واشنگتن و همچنین مخالفان تعامل با تهران در کاپیتول هیل بسیار سخت خواهد بود.

بنابراین آینده بسیار پرابهام و نامعلوم باقی خواهد ماند؛ البته این آینده نامعلوم نیز ربط چندانی به تغییر دولت(قوه مجریه) پیدا نمی کند.ما در ایران شاهد الگوی تعاملی ساختار با کارگزار نیستیم و بر عکس فرایندهایی از غلبه ساختار بر کارگزار به چشم می خورد.

بنابراین با تغییرات در سطح کارگزاری شاهد تحولات تاکتیکی هستیم نه استراتژیک.به همین دلیل هم هست که همان برجامی که در دوره کارگزار عملگرا به امضا رسید،احیای اش در همین دوره ره به جایی نمی برد.چرا که ساختار تصور می کرد برجام در سال 2015 یک توافق تاکتیکی با ایالات متحده است(به همین دلیل با آن موافقت کرد) ولی به چنین برداشتی در مورد مذاکرات وین نرسید چرا که آمریکا خواستار تداوم همکاری ها در آِینده شده بود و این بر اساس منطق ساختاری حاکم بر ایران غیر قابل پذیرش بود.

بنابراین در دوران جدید ساختار تلاش خواهد کرد از طریق الگوهای همکاری منطقه ای(این فرصت بدلیل تنزل اهمیت منطقه خاورمیانه برای آمریکا فراهم شده است البته در مورد پایداری آن تردیدهایی وجود دارد)و همینطور سیاست نگاه به شرق (از طریق پیوستن به سازمان شانگهای)بالانس را به سیاست خارجی و داخلی خود بازگرداند.

در این میان روسیه و چین نیز تلاش می کنند از اهرم ایران برای منحرف کردن منابع و تمرکز استراتژیک آمریکا از شرق ژئوپلتیک به غرب آسیا استفاده کنند و شاید این مساله باعث شود فرصت های کم و تا حد متوسطی در اختیار ایران قرار گیرد(در کنار چالش های مترتب بر آن)در حوزه هسته ای نیز استفاده حداکثری از اهرم غنی سازی همزمان با مذاکره همچون گذشته ادامه خواهد یافت و همچنین ایران برای افزایش هزینه های تداوم تحریم های اقتصادی علیه خود همچون دوره ترامپ به سیاست تغییر زمین بازی و استفاده متوسط و غیر رسمی از اهرم های منطقه ای خود ادامه خواهد داد.

 این سیاست از این رو اتخاذ می شود که به آمریکا نشان داده شود که تداوم سیاست فشار حداکثری بدون هزینه برای واشنگتن نخواهد بود .

اما در صورت عدم موفقیت استراتژی بدیل آمریکا این اقدامات احتمالا توسط دولت بایدن مورد توجه قرار خواهد گرفت:

1-همانطور که ایران از برنامه هسته ای خود به عنوان اهرم فشار در مذاکرات استفاده می کند،آمریکا نیز از طریق همکاری اطلاعاتی با اسراییل به اقدامات خرابکارانه در حوزه هسته ای دست خواهد زد تا از شدت و حدت این اهرم فشار بکاهد(یکی از دستورکارهای اخیر سفر ویلیام برنز رییس سیا احتمالا همین موضوع بوده است؛یعنی راه اندازی کانال مخفی-اطلاعاتی همزمان با مذاکرات هسته ای و احتمال به ثمر نرسیدن آن)

2- هدف قرار دادن کانال های منطقه ای ایران برای دور زدن تحریم های نفتی (از جمله اقدام اخیر وزارت خزانه داری در تحریم کانال قاچاق نفت ایران در عمان)

3-ایالات متحده به شناسایی شرکت اصلی چینی که از ایران نفت خریداری می کند،نفت کش هایی که این نفت را به چین منتقل می کنند و همینطور پالایشگاههایی که میزبان نفت ایران هستند،اقدام کرده است.

نام شرکت چینی "شرکت مقاوله ای نفت چین"موسوم به CCPC  است.این کمپانی با خرید 15 نفتکش در سال گذشته که ظرفیت جابجایی حدود 30 میلیون بشکه را دارند،نیمی از 12 پالایشگاه تی پات(پالایشگاههای کوچک که ظرفیت جذب حدود 20 هزار تا 100 هزار بشکه نفت بطور روزانه را دارند و حدود 80 درصد آنها در شانگهای قرار دارند)را با نفت ایران تغذیه می کند.

طبق برآوردهای مقامات آمریکایی چین بین ماههای نوامبر تا مارس بطور متوسط روزانه 557 هزار بشکه نفت از ایران خریداری کرده است که 5 درصد از کل نیازهای نفتی پکن را برطرف می کند. (راهبرد افزایش همزمان هزینه های به سرانجام نرسیدن مذاکرات هسته ای برای تهران و پکن)

4-اعمال تحریم های مشترک آمریکا و اروپا علیه بخش انرژی ایران

5-فعال کردن اسنپ بک توسط فرانسه و بریتانیا و بازگشت همه قطعنامه قبلی و قرار گرفتن دوباره ایران ذیل فصل هفتم

6-سرانجام چراغ سبز به اسراییل برای اجرای پلن بی (ایجاد زخم های کوچک – تدریجی یا همزمان- برای از پا انداختن رقیب)ایران در مقابل اقدامات حافظتی از تاسیسات هسته ای و نظامی خود را به شدت افزایش خواهد داد.

بایدن

آنچه در این لیست اقدامات سلبی آمریکا مفروض انگاشته شده است؛عدم تمایل این کشور برای اقدامات پرهزینه و پر ریسک در حوزه قدرت سخت است.(آمریکا از دوره ترامپ بدنبال آزادسازی منابع و امکانات نظامی خود از خاورمیانه برای تمرکز بر مهار چین و روسیه بوده و این روند در دولت بایدن نیز تداوم یافته است)

با این همه به نظر می رسد موضوع ایران به یک چالش واقعی در سال‌های ریاست جمهوری بایدن در حوزه تحولات خاورمیانه تبدیل خواهد داشت.این نکته را "جان مرشایمر"، استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه شیکاگو و بنیان‌گذار نظریه «رئالیسم تهاجمی» در نشست "موسسه أمور بین الملل و اروپا" مستقر در دوبلینِ ایرلند در ۱۷ نوامبر ۲۰۲۰ یعنی 2ماه قبل از آغاز ریاست جمهوری بایدن به درستی گوشزد کرده بود.

هادی خسروشاهین پژوهشگر مسایل سیاست خارجی و بین الملل است.

ارسال نظر

خبرگزاری نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند. لطفا از نوشتن نظرات خود به لاتین (فینگیلیش ) خودداری نمایید توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت و منفی استفاده کنید.