کد خبر : 11541 / /
/

آن روز پیمان تنها به خانه برگشت و چند ساعت بعد جسد بی جان حمید که از ارتفاع سقوط کرده بود پیدا شد.

مرد جوان که سال هایی از عمرش را به اتهام قتل در زندان گذرانده بود،حالا 6 سال است آزاد شده و زیر پوست شهر زندگی می کند.    

نامش پیمان است و 26 سال دارد ، وقتی تنها 15 سال داشت در جریان یک حادثه متهم به قتل یکی از دوستان صمیمی خود به نام حمید شد.روز حادثه پیمان و دوستش برای تفریح به یک منطقه کوهستانی رفته بودند.

آن روز پیمان تنها به خانه برگشت و چند ساعت بعد جسد بی جان حمید که از ارتفاع سقوط کرده بود پیدا شد. بررسی ها نشان می داد آخرین فردی که همراه حمید بود،کسی نیست جز پیمان.

بازداشت به اتهام قتل دوست صمیمی

بنابر این پیمان بازدداشت شد اما اتهام قتل دوستش را نپذیرفت و اظهار داشت که پای حمید سر خورده و سقوط کرده،بعد او به خاطر ترس تنهایی به خانه بازگشته و موضوع را مخفی کرده است.

بر خلاف اینکه پیمان اتهام قتل را نپذیرفت اما دادگاه او را با ادله و مستندات موجود مجرم شناخت و به قصاص محکوم کرد.پرونده پیمان با اعاده دادرسی از سوی او، بار دیگر به دادگاه رفت و این بار او به قتل غیرعمد و پرداخت دیه محکوم شد.

سال 94 در حالی که پیمان 4 سال از عمر خود را در زندان گذرانده بود،دیه را تامین کرد و از زندان آزاد شد.

حالا پیمان 6 سال است که با یک سوسابقه سنگین اما در مسیر کسب نان حلال و زندگی سالم؛ در یکی از محله های جنوبی شهر تهران زندگی می کند.

در زندان برای دوستانم قوت قلب بودم

فکرش را می کردی یک روز مهر قاتل روی پیشانی ات بخورد؟

هیچ کس فکرش را نمی کند که در یک لحظه ممکن است به وحشتناک ترین سرنوشت دچار شود.

از اولین روزهای بعد از دستگیری ات بگو.

روزهای خیلی سیاهی بود.زندگی جدید پشت میله های زندان و دوری از خانواده در آن سن کم برایم سخت بود، هنوز هم با یادآوری آن روزها آزارم می دهد.

و بعد به کانون اصلاح و تربیت منتقل شدی چون سن تو زیر 18 سال بود.

بله. در کانون اصلاح و تربیت نیز سختی های خودش را داشت.پنجشنبه ها روز ملاقات بود.ساعت ملاقات که تمام می شد،غم و اندوه بین بچه ها موج می زد. از آن بدتر شب های عید بود.سفره ای کوچک جلوی تلویزیون داخل راهرو پهن می شد و همه بچه ها لحظه سال تحویل روبروی تلویزیون می نشستند.بعد از سال تحویل با هم روبوسی می کردیم و تبریک می گفتیم.بعد هم هر کسی روی تخت خودش کز می کرد.بعضی از زندانیان گریه و زاری می کردند.من هم بالای سرشان می رفتم و آنها را دلداری می دادم.

چه چیزی باعث می شد قرص و محکم باشی و بتوانی بقیه را دلداری دهی؟

برای اینکه خودم را نبازم و در فکر و خیال فرو نروم،در زندان مسئولیت قبول کرده بودم.مسئول بند بودم و در آبدارخانه کار می کردم.صبح که می شد برنامه ریزی می کردم.تا ظهر کار می کردم و بعد مشغول عبادت و مطالعه می شدم.مدتی هم مسئول فروش بودم.دلم می خواست روزهایم طوری بگذرد که فکر نکنم زندانی ام.

به چوبه دار و قصاص هم فکر می کردی؟

اصلا دلم نمی خواست فکر کنم.می دانستم که خدایی بالای سرم هست که کمکم می کند.با اینکه زیر 18 سال بودم به قصاص محکوم شدم اما باز هم امیدم را از دست ندادم و بالاخره با رای دادگاه حکم قصاص منتفی شد.

دختر جوان گفت تو مرد زندگی منی

حکم قصاص تو شکست و بعد از پرداخت دیه آزاد شدی.بعد هم معجزه عشق در زندگی ات رخ داد.همسرت می داند قبلا به اتهام قتل در زندان بودی؟

بله چون همسرم از اقوام ما هست و از همان ابتدای دستگیری من،همه فامیل ماجرا را فهمیده بودند.وقتی از زندان آزاد شدم فقط به فکر کار بودم.اصلا در فکر ازدواج و عشق و عاشقی نبودم.یک روز همسرم به من پیام داد و سر صحبت را باز کرد.بعد گفتم می دانم با چه تلاشی کار می کنی و به من ابراز علاقه کرد و گفت فکر می کنم تو می توانی مرد زندگی من باشی.حالا هم حدود 3 سال است با همه سختی ها در کنار من است.

منظورت از سختی چیست؟

سختی های مالی! حدود نیمی از دیه را پدرم پرداخت کرد و برای تامین بقیه پول دیه وام گرفتیم.به محض اینکه آزاد شدم سر کار رفتم تا بتوانم قسط وام ها را بپردازم.فشار مالی به حدی زیاد است که هیچ مراسم جشنی هم برای ازدواج نگرفتم.محضر رفتیم و خطبه عقد را خواندند و رفتیم سر خانه و زندگی مان.

سو سابقه باعث نشد برای پیدا کردن کار مشکل داشته باشی؟

بعد از آزادی اوایل کار کارگری و بنایی می کردم.اما نمی توانستم روی درآمدش زیاد حساب کنم.یک روز کار بود و یک روز کار نبود.باید سر کاری می رفتم که در آمد ثابت ماهیانه داشته باشد تا بتوانم قسط هایم را پرداخت کنم.الان با حقوق ماهیانه بعد از پرداخت اقساط و کرایه خانه،پول ناچیزی باقی می ماند که گاهی تا آخر ماه کفاف خورد و خوراکمان را هم نمی دهد.

اگر این حادثه رخ نمی داد و متهم به قتل نمی شدی الان زندگی ات چطور بود؟

قطعا خیلی فرق داشت.من اهل کار بودم و قبل از این اتفاق درسم را رها کرده بودم که بتوانم کار کنم.این حادثه ضربه خیلی سنگینی به من و خانواده ام زد که حالاها حالاها هم باید تاوان آن را بپردازیم.

پیمان نیاز به کمک دارد تا الباقی اقساط وامی را که برای پرداخت خون بها گرفته بود بپردازد. اگر تمایل دارید به پیمان کمک کنید با دفتر رکنا تماس بگیرید.

ارسال نظر

خبرگزاری نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند. لطفا از نوشتن نظرات خود به لاتین (فینگیلیش ) خودداری نمایید توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت و منفی استفاده کنید.