کد خبر : 17762 / /
/

وارد کوچه و پس کوچه های هرندی می‌شوم، تصویری عجیب توجهم را به خود جلب کرد.

 

هرندی، یکی از قدیمی‌ترین محله های تهران است که در زمان گذشته، رفت و آمدهای بسیاری را داشته است. اما چند سالی است ، به مکانی برای کارتن خواب ها و معتادان تبدیل شده است.

وارد کوچه و پس کوچه های هرندی می‌شوم، تصویری عجیب توجهم را به خود جلب کرد. افرادی روی کارتن های رنگ و رو رفته نشسته و مشغول صحبت بودند.از ظاهرشان مشخص بود که معتاد هستند.  شاید هم تعدادی از آن ها جا و مکان مناسبی برای خوابیدن نداشتند. کمی ترسیدم، برای همین مراقب اطرافم بودم.

پیر مردی که بر روی یکی از همین کارتن ها لم داده بود نگاهش به من افتاد. «این جا چی کار می‌کنی پسر» ترسیدم. سر جایم ایستادم و نگاهش کردم. داشتم از این کوچه رد می شدم که به منزل بروم. خدا خدا می‌کردم که حرف هایم را باور کند.  همانطور که به زمین زل زده بود شروع به صحبت کردن کرد «از صبح تا الان چیزی نخوردم، میتونی برام غذایی تهیه کنی؟ هرچی پول دراوردم امروز پول موادم شد» کوچه ای درمجاورت پیر مرد قرار داشت نگاهی انداختم و  تعداد زیادی معتاد  را دیدم به فکر فرو رفتم و با خود گفتم اگر برای این پیر مرد غذا تهیه کنم پس بقیه چی؟

 چند لحظه ای مکث کردم و به یاد آوردم کمی عقب تر دقیقا نبش کوچه، یک بقالی کوچک بود.  به سمت بقالی به راه افتادم، تعدادی کیک و ساندیس خریداری کردم و به سمت کوچه برگشتم و به پیرمرد کیک وآب میوه ای دادم. سرش را بالا آورد. گوشه چشمانش پر از چین و چروک هایی به رنگ سیاه بود و لباسی به تن داشت که معلوم بود رنگ تمیزی به خود ندیده است. سرنگی که در دست داشت را  به آرامی روی زمین گذاشت و مشغول به خوردن کیک و آب‌میوه شد.  با ترسی که وجود را فرا گرفته بود کنارش نشستم.

جریان اعتیاد در هرندی

مشغول خوردن شد، سپس سرنگ را از روی زمین برداشت و پارچه‌ای کثیف به بازوی خود بست و سرنگ را  در دست خود فرو کرد. تماشای این صحنه واقعا دردناک بود. چشمانش را بسته بود تا محتویات داخل سرنگ تمام شود. سوزن را از دست خود بیرون کشید و به دیوار نیمه کثیفی تکیه داد و نفس عمیقی کشید. از او پرسیدم چه موادی مصرف می کنید؟ سرش را سمت من گرفت« نمی‌دونم  الان توهم دارم یا واقعا همینه  که می‌گم، همه‌ی موادایی که مصرف می‌کنیم به درد نخوره، من الان شیشه و دوا مصرف می کنم، چند بارم سورچه کشیدم که مزخرف بود،  چندش‌ترین نوع مواده اما بقیه هم همینه، بخاطر شرایطی که دارم استفاده می‌کنم.» با لحن خاصی که اشت کمی آرام گرفت سرش را به دیوار تیکه دادو گفت «سورچه از همش بدتره. وقتی مصرف میکنم تنم شروع به خارش می‌کنه اصلا نشونه خوبی نیست از کراک خطرناک تره.اگه بکشم راحت بعد شیش ماه جواب می‌گیرم و همه چی تموم میشه. میمیرم و از این زندگی کوفتی راحت می شم.»

از کنارش بلند شدم و به مسیرم ادامه دادم، زمین انگار مین گذاری شده بود. هر کجا را که نگاه کنی از سوزن و سرنگ پر است. با احتیاط بیشتری  قدم بر می‌دارم، جوانی حدودا سی ساله، بر روی تکه ای پارچه نشسته،  زیر چشمی براندازش می کنم  و با قدم های محتاطانه تری به او نزدیک می شوم. کیک را  میگیرد و زیر پارچه ای مخفی می کند. از درون کیف پاره ای که همراهش است، یک عدد پایپ در می‌آورد و فندکی زیرش می‌گیرد. نمی‌دانم چرا افرادی که اینجا هستند،  از اینکه دیگران آنها را در حال مصرف ببینند ابایی نداشتند. 

 اجازه گرفتم که کنارش بنشینم، با ایما  اشاره فهماند که ایرادی ندارد. بی مقدمه رفت سر اصل مطلب «تازه کاری؟»  گفتم نه اهل مواد نیستم. اسمش را پرسیدم.«این جا به من میگن سامی، چند وقته که جام همین جاست.» چند ساله که  درگیر اعتیاد شدی؟ لبخندی به لب داشت «برای اولین بار تریاکو به صورت خوراکی مصرف کردم و بعدش با سیخ و سنگ و بافور. یه مدت هم از شیره، قرص و شربت استفاده کردم،کم کم به مصرف هروئین، کراک و الان هم که شیشه تو این مدت، وقتی داداشام خونه نبودن می رفتم خونه، اما از ترس  دوباره میومدم بیرون. الانم که اینجام و روی این تکه پارچه.»

اینجا کارتن خوابی زن و مرد ندارد

در ادامه مسیر به خانمی سن بالا رسیدم،حضور یک زن در میان این همه مرد عجیب بود. یک آینه از درون کیفش درآورد وخود را در آن دید. با دیدن من، موهایش را به زیر روسری گل گلی که به سر داشت کرد. لبخندی زد. چیزی از دندان هایش باقی نمانده بود. پایین روسری را جلوی دهانش گرفت و نگاهش را از من دزدید. جلوتر رفتم معلوم بود از وجود غریبه خوشش نمی آید. کنارش یک پایپ بود و دو بسته کوچک که قطعا مواد مخدر بود. روی دستانش جای سالم نداشت. با صدایی خشن و گرفته گفت« دنبال مواد می گردی؟ چی میخوای؟ شیشه دارم و دوا. البته تریاکم دارم. ولی تریاک مناسب سن تو نیست.»این را گفت و به حالت تمسخر خندید. گفتم نه چیزی نمی خواهم.

این جا، بین این زنان و مردان به ته‌خط رسیده دنیا شکلی دیگر دارد. آدم‌هایی که اگر سیاهی اعتیاد گریبان‌شان را نگرفته بود، حداقل لبخندهای زیباتری بر روی صورت‌شان نقش می‌بست. حالا اما هر نگاه و هر لبخند این آدم‌ها، دردی از جنس ناامیدی را به صورت هر رهگذری می‌کوبد. آدم‌هایی که تمام لحظه‌لحظه‌های زندگی را به دنبال راهی برای پیدا کردن چند گرم مواد صرف می‌کنند و هر روز پژمرده‌تر از روز قبل می‌شوند. سراسر محله پر است از معتادانی که همه جا پخش شده اند. پیاده روها، کنج دیوارها، کنار جوی آب و.... . جمعیتی که از استعمال مخدرهای گوناگون جلوی چشم کسبه، اهالی محل و رهگذران برایشان عادی است. آنقدر در اعتیاد غرق شده اند که  هستند که در زمانی که نمی‌کشند نیز ابزار استعمال مخدر را در دست دارند.

توضیحات شهردار منظقه دوازده

امیر یزدی شهردار منطقه دوازده در ارتباط با وجود افراد معتاد در محله هرندی به گسترش نیوز گفت:در سیستم قضایی کشور و پس از صدور دستور مقام قضایی، کارتن های معتاد برای دوره شش ماهه به کمپ های ترک اعتیاد اجباری منتقل می شوند.

وی ادامه داد:این دوره شش ماهه برای شش ماه دیگر نیز قابل تمید است. و کارتن خواب هایی که در حال حاضر در محله هرندی و شوش قابل مشاهده هستند کسانی هستند که دوره نگهداری آن ها در کمپ اجباری به پایان رسیده و در شهر آزاد شده اند و شاهد آن هستیم که دوباره به این محله آمده و مصرف خود را آغاز کرده اند.

یزدی در ادامه داد:  موضوع ساماندهی معتادان متجاهر، مبارزه با موادمخدر و برخورد با قاچاقچیان تکلیف اصلی دستگاه‌های دیگر مثل ستاد مبارزه با موادمخدر، نیروی انتظامی، سازمان بهزیستی کشور و ... است.

شهردار منطقه گفت:  شهرداری در یک دستگاه حمایتی محسوب می‌شود و در این جایگاه فعالیت می‌کند و در موضوع مبارزه با موادمخدر و ساماندهی معتادان متجاهر در کنار سایر دستگاه‌های مسئول پای کار می‌آید‌.

ارسال نظر

خبرگزاری نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند. لطفا از نوشتن نظرات خود به لاتین (فینگیلیش ) خودداری نمایید توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت و منفی استفاده کنید.